سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی
 
اه (دوشنبه 86/8/21 ساعت 3:26 عصر)

سلام
ببخشید دیر به دیر به روز می کنم آخه فعلنا حسش نیسyawn....راستشم می خواستم واسه یه مدتی از نت دور باشم، چونdon....ولی پشیمون شدم...
دیشب افطاری خونه ی یکی از دوستای مامان اسرین بودم( فک کن!!! چه تلپیم....اونجام رفتمsmug) ولی واقعا خودم نمی خواستم برم اما انقدر اصرار کردن و این و اون باهام قهر کردن که مجبور شدم بر خلاف تمایلم برم.....(اسرین جون شوخی کردم...خیلی هم دلم بخواد یه جا دعوتم کنن.....) از اونجا که داشتم بر میگشتم خیلی دلم گرفته بود ، راستش من شبا رو خیلی دوس دارم ، مخصوصا قدم زدن تو شب توی خیابونا....واسه همینم یه بغضی تو گلوم گیر کرده بودworried ولی نمیومد...وقتی رسیدم خونه از اونجایی که من شدیدا شیره ای هستم رفتم یه چایی واسه خودم ریختم تا از اون حال بیام بیرون ...همین جوری لم داده بودم و چایی و روی زانوم گذاشته بودم که یهو پام لرزید و چایی ریخت روم....وای....خدا واسه کسی نیاره...سوختم....وحشتناکhypnotized.....انقدر سوختم که نا خداگاه اشکم اومد....نمیدونستم چی کار کنم رفتم تو اتاق و چراق و خاموش کردم و دراز کشیدم و شروع کردم به گریه کردنworriedcrying....اولش گریم از درد بود ولی بعدش عادی شد و همون بغضه بود که ترکید....بنده خدا مامانم اینا فک می کردن من واسه این درده اینجوری شدم...همش میگفتن حاضر شو ببریمت دکتر ....ولی من....خیلی گریه کردمcrying....یاد همه چی افتادم که این مدت بهشون فک نمیکردمdaydreaming - New!worried....نمیدونم چرا....ولی خوب بود....ولی عوضش سوختم و کلی پماد سوختگی و باند پیچی و این چیزا به خوردم دادن و تا صب نتونستم بخوابم...الانم با اعمال شاقه دارم می تایپم.....
بی خیال
نمیدونم چرا تو جامعه مد شده هر کی روزه نیس باید به جورایی نشون بده!!!!!! امسالم من کمی تا قسمتی آتیشی شدمangry، تو دانشگاهمون چن تا از بچه ها توی حیاط داشتن میخوردن، جلوی جمع!!!! خداییش خیلی ضایعست آدم یه ساندویچ دستش بگیره و اونم توی حیاط دانشگاهمن که انقدرم شلوغه بخورهcow.... منم رفتم حسابی باهاشون برخورد کردمshame on you!!! اکثر این آدمام.....بی خیال.... من نمیدونم این  بچه هایی که توی دانشگاهمون هستن و کلی هم قیافه ی غلط انداز مثبت دارن چرا به دوستاشون یا بقیه چیزی نمیگنthinkingraised eyebrow؟!!!!....به خدا جلوی جمع خوردن کلاس نیس ....آدم احترام خودش و نگه میدارهstraight face!!!!!

همین دیگه
 هر انسان بیشتر از آنکه از دشمنان خود ضربه ببیند از دوستان نادان خود میبیندnerd

فقط یادتون نره حتما حتما حتما واسم دعا کنیدااااااااااااprayingwave - New!


  • نویسنده: پلگافه


  • : (چهارشنبه 86/1/1 ساعت 6:0 عصر)

    از بهشت که بیرون آمد دارایی اش فقط یک سیب بود.
    سیبی که به وسوسه آن را چیده بود.
    و مکافات این وسوسه هبوط بود.
    فرشته ها گفتند : « تو بی بهشت می میری ، زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد. »
    و انسان گفت : « اما من به خود ظلم کرده ام . زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد ، پس زمین از بهشت بهتر است. »
    خدا گفت : « برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند ، از زمین می گذرد ، از زمینی که آکنده از شر و خیر ، از حق و باطل ، از خطا و صواب ؛ و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد ، تو باز خواهی گشت ؛ وگر نه ....... »
    و فرشته ها همه گریستند.
    اما انسان نرفت . انسان نمی توانست برود . انسان بر درگاه بهشت وا مانده بود. می ترسید و مردد بود.
    و آن وقت خدا چیزی به انسان داد . چیزی که هستی را مبهوت کرد و کاینات را به غبطه وا داشت.
    انسان دست هایش را گشود و خدا به او « اختیار » داد.
    خدا گفت :« حال انتخاب کن . زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شده ای. برو و بهترین را برگزین که بهشت پاداش به گزیدن توست. عقل و دل و هزاران پیامبر نیز با تو خواهد آمد تا تو بهترین را برگزینی. »

    و انگاه انسان زمین را انتخاب کرد . رنج و نبرد و صبوری را ...

                                                                                             و این آ غاز انسان بود...

     

    از فرمایشات گوهربار حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام:

    مراقب افکارت باش که گفتارت می شود مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود مراقب رفتارت باش که عادتت می شود مراقب عاداتت باش که شخصیتت می شود مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود

     


  • نویسنده: پلگافه


  • <   <<   6   7      


    لیست دلنوشته‌ها این وبلاگ
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 26 بازدید
    دیروز:
    45 بازدید
    کل بازدیدها:
    16911 بازدید
  •   درباره من
  • پلگافه
    سلام متولد 24/1/65 هر چیزی که اینجا مینویسم فقط دل نوشتست....خیلی از این شعر ها و نوشته‏ها واقعی نیست و بر اساس فکرم نوشتم.... گاهی دلم برای چوپان دروغگو خیلی می سوزد.بیچاره 2 بار بیشتر دروغ نگفت انگشت نماشد... ولی ما هنوز صادق ترینیم!
  •   مطالب بایگانی شده
  • بهار 1387
    زمستان 1386
    پاییز 1386
    بهار 1386
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  • باران
    هدی و هما
    دیافه‏ی گلم:*
    محمد مسیح
    نورا
    نگار نقشینه
    ***عاشقانه‏های باران و آسمان***
    عشق آسمانی
    ایلیا
    سوشیانس
  •  لوگوی دوستان من