پنجره اتاق را باز میکنم.
نه به روی خودم
به روی آسمان دلم
تاکه تنهایی آسمان دل را به آسمان طبیعت پیوند زنم.
باز هم بوی هوای تازه به درونم اتاق راه پیدا میکند.
وای که تمام خستگی این همه سال با لبخند یک صدای آشنا از بین میرود
بوی عطر یاس فضا را پر کرده است.
چه مهربان است یاس همسایه.
یادم هست همیشه صبح ها با عطر آن از خواب بیدار میبشدم
و شبها آخرین نفسهای بیداریم را با عطر آن به پایان میبردم
پنجره را باز میکنم.
دستانم را به سوی اسمان بلند میکنم و شکر خدایی را به جا می آورم
که مدتها فراموشش کرده بودم
و از او غافل بودم
در حالی که او همیشه به یادم بود
پنجره را باز میکنم و آرامتر از همیشه
چشمانم را به دنیایی از شادی ونشاط در میان تمام تلخی هایش میگشایم.
من به آسمان امیدوارم.
و به زمین بی اعتنا