سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی
 
یا مقلب القلوب و الابصار (دوشنبه 86/12/27 ساعت 5:0 عصر)

آرام آرام از راه میرسد

و خودش را کنار میکشد

گذشته بی انتهای بشریت...

با چهره ای جذاب و دلربا می آید.

نگاه همه به سوی اوست

و همه غافلند از اینکه

آنکه می آید

همان عمرشان است که میرود.

چه زود پیر شد گذشته خاموش من

و چه زود گذشت یک سال پر از حادثه و اتفاق

فرقی نمیکند

تلخ باشد یا شیرین

مهم رفتن است و قدم برداشتن

میخواهم مانند سال قبل

تغییر کنم

پس ای مقلب قلوب و ابصار

و ای دگر گون کننده زمان و روزگار

تحولی در من ایجاد کن

با تدبیر کبریاییت

به سوی احسن الحال

 

 

 

 


  • نویسنده: پلگافه


  • ستاره (جمعه 86/12/10 ساعت 7:0 صبح)

    امشب به آسمان نگاه میکنم

    شاید دوباره ستاره گمشده ام بیاید و چشمک بزند

    سالیان سال است که از رفتنش میگذرد

     و هنوز من چشم انتظار آن ستاره خیره به آسمانم

    راستی شما او را ندیده اید؟

     

     


  • نویسنده: پلگافه


  • بهترین زمان (یکشنبه 86/12/5 ساعت 9:0 صبح)

    پنجره اتاق را باز میکنم.

    نه به روی خودم

    به روی آسمان دلم

    تاکه تنهایی آسمان  دل را به آسمان طبیعت پیوند زنم.

    باز هم بوی هوای تازه به درونم اتاق راه پیدا میکند.

    وای که تمام خستگی این همه سال با لبخند یک صدای آشنا از بین میرود

    بوی عطر یاس فضا را پر کرده است.

    چه مهربان است یاس همسایه.

    یادم هست همیشه صبح ها با عطر آن از خواب بیدار میبشدم

    و شبها آخرین نفسهای بیداریم را با عطر آن به پایان میبردم

    پنجره را باز میکنم.

    دستانم را به سوی اسمان بلند میکنم و شکر خدایی را به جا می آورم

     که مدتها فراموشش کرده بودم

    و از او غافل بودم

    در حالی که او همیشه به یادم بود

    پنجره را باز میکنم و آرامتر از همیشه

    چشمانم را به دنیایی از شادی ونشاط در میان تمام تلخی هایش میگشایم.

    من به آسمان امیدوارم.

    و به زمین بی اعتنا

     

     

     

     

     


  • نویسنده: پلگافه


  • اینم یه نوعشه!!! (سه شنبه 86/11/30 ساعت 10:4 صبح)

    .....جان

            هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو  را

             هرگز نمیگیرد کسی در قلب من جای تو را

    (آره....خیلی راسته!!! منظوره شاعر یک کسی بود، اگه تعداد زیاد باشه جای میگیردو مشکلی نیس!!!)

    ببین عشق چی کار میکنه!!

     

     

     

    خدائیش کی از این چیزا میخره و به طرفش میده؟!!!

    فک کن!! بریم توی مغازه و بگیم: آقا ببخشید از این افسانه جان یا هاشم جان یه دونه بدید....خیلی ضایعست...ضایع تر اینکه اینو به طرف بدی و طرف بزنه به دیوار اتاقش ....فاجعه تر از همه ی اینا اینه که خودت از عشق طرف ( که شاید تو رو گذاشته و رفته، یا هست ولی نیست، یا دوس داری باشه ولی نیس، یا شایدم نه تو دوس داری باشه نه اون دوس داره ( این مورد کمتر دیده شده که دو طرف نخوان ولی بازم از این چیزا بخرن....ولی عشقه دیگه!!! خل میکنه آدمو)) بزنی به دیوار اتاقت....

    ولی اعتماد به نفسه ها....خودت واسه خودت بخری و بزنی به دیوار اتاقت و هر دفه که ببینی که نوشته:" ....جان! چشمان تو به من امید به زندگی میدهد، یا از عشق تو من مردم،مرغم" ( نمیدونم، یه چی تو همین مایه ها)...وای چه فازی میده!!!...در این مورد خرید این چیزا موردی نداره البته اگه روتون میشه برید بخرید.

    جداَ این فروشنده ها وسازنده ها توی نوآوری و خلاقیت یکه یک اندااااا.....با وسایل خیلی ساده، چقدر تمیز فرهنگ سازی میکنن و چقدر فکراشون بازه واسه ساختن ابزار ابراز عشق!!!(اونم چه عشقی!!)

     


  • نویسنده: پلگافه


  • بازم مترو!!! (چهارشنبه 86/11/24 ساعت 4:7 عصر)

    خدائیش واسه ملت این همه کار هست، بازم ناشکری میکنن!!!
    خداخیرشوم بده اونایی رو که متر رو راه اندازی کردند(گیر دادم به متروهااااا)، واسه خیلی ها اشتغال زایی شد...چه کارمندای مترو...چه کارمندای....(نمیدونم هر چیزی که میخواید اسمشو بذارید)....قسمت خانما که دقیقا بازاره روزه...هر چی بخواید و خیلی راحت می تونید از مترو خریداری کنید، کافیه سوار مترو بشید، انگار توی بازار قرار دارید( انگار چیه؟!!! خوب بازاره دیگه!!!) تا آخرش که برید خیلی بهتره، آخه اجناس بیشتری و میبینید و میتونید جنس مورد نظر خود را پیدا کنید(است)!!!
    جالب اینجاست بعضی وقتا مترو اونقدر شلوغ میشه که فقط کله ها بیرونه، اونم در فاصله ی 10 سانتی متری، ولیییییییییی بازم در این فشار شدید این افراد به فروش اجناس خود ادامه میدن(چجوریشو نمیدونم...ولی ادامه میدن دیگه) به این میگن پول حلال!!!
    آهان
    بعضی وقتام توی دعوا ها بازم به فروش ادامه میدن و کاری به دعوا ندارن!!!
    چن روز پیش  توی مترو یه دختره یه مای گری( یک نوع ضربه با پا در کاراته است!!! میخواستم بگم رزمی  کارم!!!) به یه خانومه زد، ملت بهت زده مونده بودن تو حرکته دختره( خدائیش خیلی خشانت آمیز بوداااا...حتی نمیتونست خویشتن داری کنه جلو مردم!!! اونم با اون قیافه که هر کی ندونه با خودش میگه:عجب خانم خوشگل و صد البته مهربونی!!!!اصن شاید میخواست بگه ورزشکارم...نمیدونم)....تازه بعد از برخورد پاش با شکم اون خانومه، دختره برگشت گفت:"زدم تا ادب جتماعی یاد بگیری و هل ندی!!!" من یکی که قانع شدم!!!! مطمئنم هستم خانمه هم ادب اجتماعی یاد گرفت، هم فرهنگی،هم هنری،و البته از همه بیشتر ورزشی!!!

     

     

     

    زندگی واسه ما ادما مثل دفتره!!!!برگه اولش خوش خط مینویسی و دوست داری به آخرش برسی، وسطاش خسته میشی بد خط می نویسی و هی برگه حروم میکنی اما آخرش که رسید جا کم میاری حسرت میخوری که چرا برگه هاشو حروم کردی!!!


     


  • نویسنده: پلگافه


  •    1   2   3      >


    لیست دلنوشته‌ها این وبلاگ
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 7 بازدید
    دیروز:
    5 بازدید
    کل بازدیدها:
    16835 بازدید
  •   درباره من
  • پلگافه
    سلام متولد 24/1/65 هر چیزی که اینجا مینویسم فقط دل نوشتست....خیلی از این شعر ها و نوشته‏ها واقعی نیست و بر اساس فکرم نوشتم.... گاهی دلم برای چوپان دروغگو خیلی می سوزد.بیچاره 2 بار بیشتر دروغ نگفت انگشت نماشد... ولی ما هنوز صادق ترینیم!
  •   مطالب بایگانی شده
  • بهار 1387
    زمستان 1386
    پاییز 1386
    بهار 1386
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  • باران
    هدی و هما
    دیافه‏ی گلم:*
    محمد مسیح
    نورا
    نگار نقشینه
    ***عاشقانه‏های باران و آسمان***
    عشق آسمانی
    ایلیا
    سوشیانس
  •  لوگوی دوستان من